نویسنده کتاب رمان دالان بهشت: نازی صفوی
برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 816
روز هفتم وقتی از مسجد برگشتیم،خانه پر از جمعیت بود و من که سرمبه شدت درد می کرد از فکر این همه شلوغی که تاآخر شب ادامه داشت، کلافه وبی حوصله وارد هال شدم و چشمم به امیر افتاد. با سرسلام کردم و بی توجهخواستم توی آشپزخانه بروم که با اشاره دست امیر به آن طرف هال که مهندسارجمند با همان نگاه های لعنتی اش سرپا ایستاده بود، نگاه کردم. یکدفعهدلم هری فرو ریخت. بی اختیار نگاهم در اطراف به دنبال محمد گشت و اصلاًنفهمیدم جواب تسلیت گویی اش را چطور دادم. خودم هم نمی دانم چرا می ترسیدمو وحشت داشتم مبادا محمد فکر کند بین من و او مسئله ای بوده است. از نگاههای پر از توجه و اشتیاق او چنان وحشت کرده بودم که انگار گناه نگاه او بهگردن من است. آخر هنوز خاطره تلخ خسرو کاملاً توی ذهنم بود. چقدر بی چارهبودم، آن موقع که باید دست و دلم می لرزیدو عقلم می رسید، نفهم بودم، حالاکه هیچ تعهدی نداشتم، می ترسیدم! از چه؟ خودم هم نمی دانستم
rof...برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 415
برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 497
برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 456
خواستگارم یکی از دوستان امیر و جواد بود که در عین حال رئیسشرکتی بود که جواد در آن کار میکرد. اسمش شاهین ارجمند بود. سی و یکی دوسال داشت و از خانواده ای سرشناس و پولدار بود. البته نصف بیش تر ثروتخودش باد آورده بود که از تقسیم ارثی که پدرش با وجود زنده بودن بین پنجپسرش تقسیم کرده بود، به او رسیده بود. جواد در عین اینکه از خلق و خوی اوداد سخن می داد از مشکل پسندی اش در انتخاب همسر هم می گفت تا من از اینکه انتخابم کرده، ذوق کنم. در حالی که هر قدر به جای من، مادر ذوق میکرد،من دلم می خواست کله جواد را بکنم. این دیگر غریبه یا از بچه های دانشگاهنبود که بتوان با همدستی نرگش دست به سرش کرد. وقتی می گفتم نمی خواهمشوهر کنم،مادر بر آشفته می شد و کار از بگو مگو به گریه و زاری و بی قراریمادر می کشید و آخر سر هم برای اولین بار بعد از رفتن محمد، امیر با منکلنجار رفت. اصرار آنها برای این که او باید برای خواستگاری بیاید، برایمن غیر قابل قبول و برای آنها غیر قابل مخالفت بود. بالاخره هم مادر باگریه و زاری و التماس پیش برد. بی چاره مادرم، با چه وحشتی از این که سنمدارد بالا می رود و ازدواجم دیر می شود، حرف میزد.
rof...برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 368
برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 419
کاتی نوسینی ئه م چیروکه نا دیاره
هیوادارم که له زوو ترین کات بتوانم " چیروکی په پوله" تان بو بنوسم
به لام شیعریکی نوی له ده ستمایه تا چه ن روژی تر ده یخه مه سه ر بلوگه که م
به هیوای کاتیکی خوش و شاد بو هه مووتان
..::مــــــــــــــــــــــــــژان::..
rof...برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 380
له دور دیاری هه ر توی ئه وینم
دیته وه یادم پاییزی سالان
تو تکات ده کرد بباری باران
فرمیسک رژان بی دونیا و ئاسمان
خه مین و گریان وه ک چاوی عاشقان
من و تویش به دل سه یری باران که ین
گوی له شوره ی ئاو له سه ر بانان که ین
به لام نازدارم گیانی شیرینم
دل زامار ئه بی که تو ئه بینم
ناویرم پر دل سه یری چاوت که م
کوره ی ده رونم به چاوت گه ش که م
تو له ژیانی من دوینه روییشتی
منیچ هه ر وه ها توم به جی هیشتی
شیعر بو تو نالیم داخی ده روونه
ناله نالی دل به شیعر ده ر چوونه
..::مــــــژان::..
rof...برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 367
دل و ده رونم په ی تو تیک داوان
مه په رسی جه دل دیوانه و وه یلان
فیراقت که رده ن یانه ی دل ویران
فیراق دوای فیراق ئامانم ناده ی
جه رگمت کون کون که رد حوزورم ناده ی
یانه م قورسان روحم سه رگردان
جه ددوریه که ی تون پاسه م سه ر ئامان
گه نجی دیدارت جه کو پنهانه ن
دل په ی دیدارت وه ک کوی زوخاوه ن
دیده م جه دیده ت نادا وه ک جاران
من له کوی بینم نه سیمی سالان
..::مــــــــژان::..
rof...برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 354
لیوی به خه نده و شیرین تامم دی
هه ستی ئاشکارت سوتاندی گیانم
پرشــــنگی چاوت رفــــاندی حالم
ده شتی ئاگره سینـــگی هه ژارم
زامار کـــراوه دلــــه ی ســـــوزانم
ئه لین ده ردی من زه هریکی تاله
به لام به لای من عه شقیکی ئاله
دل وه ک کویستانی ته م که رده ی نادیار
له سوزی ده رون هه لمین و خه مبار
نابیــنـــه چاوم چاوی تــــو زیاتر
دل به که س نـــادا دلـــه ی پرئاگـــــر
به هارم پاییز و گه لا خه زانه
چـــــاوم لــــــه دوریـــت فرمیسک رژانه
ته بیب و حه کیم به کارم نایه
بیمـــاری ده روون ده رمــــانی نایه
روناکی چاوت له به ر چاوم بو
ده ستی ناسکت له سه ر گونام بو
وات له دلم کرد ماچیکت بکه م
پر به دونیای عه شق له ئامیزت که م
..::مــــــژان::..
rof...برچسب : نویسنده : جادوگر rof بازدید : 348